بارون میاد نم نم دوشنبه 91 شهریور 13 :: 1:32 عصر :: نویسنده : باران
پرسیدم:چطور بهتر زندگی کنم؟ با کمی مکث جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر با اعتماد زمان حال را بگذران ...و بدون ترس برای آینده آماده شو ایمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای بیانداز شک هایت را باور نکن...و هیچگاه به باور هایت شک نکن زندگی شگفت انگیز است اگر بدانی که چطور زندگی کنی پرسیدم:آخر... و او بدون اینکه متوجه پرسشم شود ادامه داد: مهم نیست که قشنگ باشی... قشنگ این است که مهم باشی حتی برای یک نفر! کوچک باش و عاشق... که عشق خود می داند آیین بزدگ کردنت را بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن داشتم به سخنانش فکر می کردم که نفسی تازه کرد و ادامه داد: ...هر روز صبح در آفریقا آهویی از خواب بیدار می شود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا می چرد آهو می داند که باید از شیر سریع تر بدود تا طعمه ی او نشود شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا می گردد و می داند که باید از آهو سریع تر بدود تا گرسنه نماند... مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو... مهم این است که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگی ات با تمام توان شروع به دویدن کنی... به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی می خواستم باز هم ادامه دهد و باز هم... که چین از چروک پیشانیش باز کرد و گفت: زلال باش... زلال... فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی یا دریایی بی کران.. زلال که باشی آسمان در تو پیداست... موضوع مطلب : آخرین مطالب آمار وبلاگ
|